از شمارۀ

کاوش در جغرافیای علم

ادبیاتiconادبیاتicon

فروغ ایران

نویسنده: یاسمن الله‌دادی

زمان مطالعه:8 دقیقه

فروغ ایران

فروغ ایران

اگر ایران برجاست، بر پایه‌ی علم و تاریخ است و شعر و هنر. بزرگان تاریخ‌اند که این پایه‌ها را استوار نگاه داشته‌اند. شعر را که قرن‌هاست در ایران زمین سروده می‌شود، با قلم بانو فروغ فرخزاد مورد بررسی قرار می‌دهیم.

 

به گفته‌ی جناب نزار قبانی شاعر سرشناس سوری: «آیا زن در اصل شعر است، یا شعر در اصل زن؟ سوال بزرگی است که هنوز هم مرا به حال خود نمی‌گذارد. از هنگامی که عشق زن را پیشه کردم و عشق شعر را، پرسشی است که نمی‌خواهم پاسخی برای آن بیابم. زیرا تفسیر چیزهای زیبا در حکم قتل آن‌ها است.»

 

زن سرشار از احساس است و شعر شیوه‌ای برای بیان احساس، حال اگر زنی شعر سراید و یا حتی اگر اهل شعر باشد، فروغی است برای یک خانه یا شهر یا حتی یک جامعه.

 

شاملو می‌گوید: «فروغ آن‌قدر زن است که من هرگز نتوانسته‌ام شعرش را با صدای بلند بخوانم، در ذهنم هم که می‌خوانم شعرش را با صدای زنی می‌شنوم.»

 

شعر برای پدیدارشدن خواهان کوشش نیست بلکه خواهان جوشش است و این جوشش از قلبی برمی‌آید که عاشق شده باشد و یا اگر قلبی عشق را تجربه نکرده باشد، آن دم که مغموم گردد توانایی خلق شعر را خواهد داشت.

 

فروغ فرخزاد به گفته‌ی مهدی اخوان ثالث، پریشادخت شعر آدمیزادان بود. او در شعرهایش از دریچه‌ی دریافت‌ها و احساسات زنانه به جهان می‌نگریست.

 

نگاه فروغ به عشق حتی در بسیاری از نخستین دفترهای شعرش به دلیل صمیمیتی که در کار او هست از فردیتی زنانه برمی‌خیزد و دور از مختصات مردانه‌ی موروث است. زبان شعر او اغلب به حالت گفتاری بسیار نزدیک می‌شود.

 

در مصاحبه‌ای با استاد سایه، از ایشان درمورد اخلاق فروغ سوال می‌شود.

 

ایشان می‌فرماید: «خیلی دختر خوبی بود، واقعا انسان بود.»

 

سکوت می‌کند و با صدای غمگینی می‌گوید: «این به اصطلاح ول‌انگاری‌های فروغ به نظرم یک نوع فرار از خود و به دیگری چنگ‌زدن بود.»

 

آنچه شاعری را به شعر گره می‌زند، غم است. شاید اگر مصائب و سختی‌هایی در زندگی فروغ و دیگر شاعران نبود هرگز آن جوهر شعر را برای سرودن نداشتند.

 

فروغ در پی این بود که چون حافظ بتواند حساسیت‌های زمانه را جوری بشناسد و بیان کند که آیندگان با شعرش ارتباط برقرار کنند، چراکه حافظ از طریق انقلاب و بازی با زبان به جوهر شعر دست برد.

 

تفاوت میان پروین اعتصامی و فروغ فرخزاد به عنوان بانوان شاعر ایران این است که پروین آنچه می‌سرود بیشتر نظم بود و موضوع داشت اما فروغ همان‌گونه که خودش می‌خواست حافظ عصر حاضر شد.

 

در غزل های حافظ هر بیت به گونه‌ای بیان شده که معنی متفاوتی با ابیات دیگر دارد، قالب شعر فروغ نیز این‌گونه است.

 

فروغ از همان اول وارد عرصه جوهر شعر شد. حال این پرسش پیش می‌آید که منظور از جوهر شعر چیست؟

 

در شعر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» فروغ میگوید:

«و این منم،

زنی تنها در آستانه فصلی سرد»

 

واو اول شعر، واو عطف است که اگر شاملو قرار بود شعر را بسُراید با زبان حماسی‌اش می‌نوشت:

«آنک منم ...»

این واو نشان‌دهنده‌ی تمام زنانی است که قبل از فروغ بوده و مصائبی کشیده‌اند و حال فروغ آن‌ها را شرح می‌دهد.

منظور از زنی تنها، زن شکست‌خورده‌ی تاریخی است.

در طی تاریخ، شعر ایران در دست تخیلات بوده است و به گفته‌ی جناب شمس لنگرودی: «فروغ تنها شاعر عینیت‌گرای ایران است».

 

فروغ حتی اشیاء و آنچه غیرانسان بود را نیز به شعر بدل می‌کرد. مثلا در شعری می‌گوید:

«اکنون نهال گردو، آن‌قدر قد کشیده که دیوار را برای برگ‌های جوانش معنا کند

از آینه بپرس نام نجات دهنده‌ات را

آیا زمین که زیر پای تو می‌لرزد ، تنها‌تر از تو نیست؟»

 

نهال گردوی قدکشیده همان انسانی است که به تنهایی رشد کرده و حالا می‌تواند خودش را از تمام مشکلات و سختی‌ها نجات دهد. این واقع‌گرایی نیست بلکه عینیت‌گرایی فروغ است.

 

ویلیام فاکنر نویسنده‌ی آمریکایی می‌گوید، هنرمند برای بزرگ‌شدن به چند چیز نیاز دارد:

96 درصد استعداد، 96 درصد پشتکار، 96 درصد نظم.

 

نظم در اشعار فروغ عیان است. او اول در 17 سالگی اسیر را سرود، در دیوار عصیان می‌کند و تولدی دیگر پیدا کرده و وقتی تولدی دیگر پیدا می‌کند می‌گوید ایمان بیاورید به آغاز فصل سرد .

 

مهدی اخوان ثالث نیز شعر فروغ را تحسین کرده و می‌گفت: «او زنی معترض به ستمی که بر زنان می‌رفت بود. او می‌خواست به ظلمی که به نیمی از افراد جامعه می‌شد اعتراض کند، این را در کتاب هایش می‌توانیم ببینیم.»

 

فروغ غیرقابل کنترل بود، رضا براهنی منتقد سرسخت معاصر از «من» تعزلی حاضر در فروغ حرف می‌زد: «فرخزاد هم در زندگی و هم در شعرش یک حالت هیستریک، یک حالت هجوم ناگهانی و غیرقابل کنترل، یک تهاجم غریزی و در عین حال رمانتیک وجود داشت، در فرخزاد یک «من» وجود دارد که حاکم بر همه چیز است. به طور کلی سکوی پرتاب فرخزاد همین من تعزلی است.

 

فروغ در اشعاری اشاره به مرگ می‌کند، ولی این میل به مرگ به معنای تقاضای مرگ نیست بلکه به معنای تاکید بر زندگی است.

 

فروغ می‌گوید: «فقط دوست داشتن است که حفظم می‌کند ولی فایده‌اش چیست؟»

 

این پوچ‌گرایی فروغ این موضوع را بیان می‌کند که پایه‌ی معلومات انسانی شک در هرچیزی است، شاید اگر شکی برانگیخته نشود، انسان آنچه را که باید برای ادامه بداند، متوجه نشود.

 

رابطه فروغ با ابراهیم گلستان به گفته‌ی جناب گلستان، دوستی دو ذهن است. همان‌گونه که خود فروغ می‌گوید: «سخن از پیوند دو نام در اوراق کهنه یک دفتر نیست».

 

این دو بزرگ، ذهنیتی مشابه هم داشتند و افکارشان یکی بود و می‌توانستند راجع به تمام مسائل سیاسی و اجتماعی بحث کنند.

 

برای همه‌ی ما این امر صادق است، وقتی فردی را بیابیم که به آنچه ما اهمیت می‌دهیم و بدان می‌اندیشیم، او هم اهمیت داده و می‌اندیشد، منطقا می‌توانیم راحت‌تر ارتباط بگیریم، بحث دوستی دو ذهن است.

 

در مصاحبه با فروغ از او پرسیده می‌شود شعر امروز باید چه نکاتی داشته باشد؟

 

او می‌گوید منظور از شعر امروز، شعر نو است و لفظ شعر امروز بهتر است چراکه شعر نو و کهنه ندارد و آنچه شعر امروز را از شعر دیروز جدا می‌سازد همان جدایی شکل‌های مادی و معنوی است که بین زندگی امروز و دیروز وجود دارد.

 

فروغ هنر را این‌گونه معنا می‌کند: کار هنر، بیان‌کردن و ساختن مجدد زندگی است.

 

چون زندگی در حال جریان بوده و روزبه‌روز شرایط تغییر می‌کند، هنر نیز هم‌گام با زندگی تغییر می‌یابد و مفاهیم که زاده‌ی شرایط هستند هم عوض می‌شوند .

 

فروغ درباره‌ی شعر نو می‌گوید: «آنچه در شعر نو واقعا ارزش دارد این است که به جوهر شعری نزدیک شده است».

 

کار شعر نصیحت و رهبری و در مدح کسی بودن نیست و شعر نو این‌گونه است که از حالت کلی‌گویی بیرون آمده است و به زندگی و عالم و مسائل زندگی نزدیک شده است.

 

آنچه در شعر حائز اهمیت است، محتوا است نه قالب، اینکه محتوای آن شعر به همان دوره و شرایط نزدیک باشد.

 

سایه اقتصادی‌نیا نویسنده‌ی کتاب پنج آبتنی، در مقاله‌اش راجع به فروغ سوالی می‌پرسد که فروغ می‌تواند سمبل یک جنبش زنانه باشد؟

 

او می‌گوید: «من به آن نگاهی معترضم که می‌خواهد این عزت را که از شعر و برخی ویژگی‌های اخلاقی فروغ کسب شده به زمینه‌های دیگر گسترش دهد و می‌گوید صمیمیت و آزادی در شعر فروغ آشکار است، ولی نباید فکر کنیم کسی که توانسته در شعر آزادی بیافریند پس در جامعه هم می‌تواند آزادی بیافریند و کسب آزادی‌های اجتماعی برای جامعه زنان از این نمی‌گذرد».

 

به‌طور کلی فروغ فرخزاد شاعر قدرتمندی است که در اشعار خود وضعیت زن‌ها در جامعه‌ی مردسالاری، وضعیت مردم در جامعه‌ی ستمگر و دیکتاتور، نابرابری‌ها، بی‌عدالتی‌ها، قربانی‌شدن تدریجی معصومیت را به‌خوبی به تصویر می‌کشد. او از اولین زنان شاعر است که در اشعارش با صراحت و شجاعت راجع‌به تمام مسائلی که باید گفته شود صحبت می‌کند و این اشعار نه تنها برای آن دوره بلکه در هر دوره‌ای از زندگی، معنا و مفهوم مخصوص به خودشان را فریاد می‌زنند.

 

فروغ می‌گوید: «شاعربودن یعنی انسان‌بودن، بعضی‌ها را می‌شناسم که رفتار روزانه‌شان هیچ ربطی به شعرشان ندارد. یعنی فقط وقتی شعر می‌گویند شاعر هستند. بعد که تمام می‌شود دومرتبه می‌شوند یک آدم حریص شکموی ظالم تنگ‌‌فکر، خب من حرف‌های این آدم‌ها را هم قبول ندارم، من به زندگی بیشتر اهمیت می‌دهم. وقتی این آقایان مشت‌هایشان را گره می‌کنند و فریاد راه می‌اندازند، من نفرتم می‌گیرد و باورم نمی‌شود که راست می‌گویند. می‌گویم نکند برای یک بشقاب پلو است که دارند داد می‌زنند».

 

از فروغ گفتیم تا یادمان بیاید چه انسان‌هایی باعث سبزماندن ایران شدند؛ سبزماندن هنر و شعر و فرهنگ ایران و ایرانی آن‌ها که ریشه در ژرفای این خاک دارند تا ابد نامشان مانا و یادشان گرامی می‌ماند؛ به امید تلالوی فروغ‌هایی دیگر و روشنایی پیوسته ایران.

 

مرجع: قبانی (1382)  شاملو (1372)  جعفری (1394)

یاسمن الله‌دادی
یاسمن الله‌دادی

برای خواندن مقالات بیش‌تر از این نویسنده ضربه بزنید.

instagram logotelegram logoemail logo

رونوشت پیوند

کلیدواژه‌ها

نظرات

عدد مقابل را در کادر وارد کنید

نظری ثبت نشده است.